0%

امید به خیر فناوری یا گریز از شر

مشکل از ماست یا از شما؟

یادداشتی دربارۀ افراد ناشنوا و عدم پذیرش جامعه

اردوان گیتی1

مخاطب این مطلب افراد شنوایی هستند که با دیدگاه شنوا-برتر ی خود گمان میکنند ما ناشنواها مشکل داریم. همچنین کسانی
که برای کسب درآمد یا شهرت و برای افزایش فالوئر در صفحات مجازی خود، بدون ارتباط با جامعهی ناشنوا فکر میکنند
دارند برای حل »مشکل« ناشنواها تلاش میکنند بدون اینکه مشکلات واقعی جامعه‌ی ناشنوا را بشناسند.
البته هرکس در زندگی مشکالتی دارد. مشکل مالی، اجتماعی، شخصی، سیاسی و… ولی در اینجا تمرکز ما روی مشکالت
جامعه‌ی ناشنواست. مشکل مهم جامعه‌ی ناشنوا تفکر شنوابرتری است. یعنی دیدگاهی که برای فرد شنوا حقانیت بیشتر،
قدرت بیشتر، و آگاهی و درکی بیشتر از فرد ناشنوا متصور می شود. در این مطلب چندین مورد از رفتارهایی را که نشانۀ
دیدگاه شنوابرتری هستند توضیح می دهم تا بیشتر با این نوع نگاه و آسیب‌های آن آشنا شوید.
الزم به توضیح است که در این یادداشت، کلمه‌ی ناشنوا یک مفهوم فراگیر است. در جامعه‌ی ناشنوا افراد ناشنوا، نیمه شنوا
و افراد ناشنوایی که کاشت حلزون کرده یا سمعک استفاده میکنند، افراد ناشنوای کم بینا و ناشنوا- نابینا، ناشنوای دو معلولیتی
و غیره وجود دارند. همه این افراد جزء جامعه ی ناشنوا محسوب میشوند. البته منظور از جامعه ی ناشنوا کسانی است که
با فرهنگ و زبان اشاره آشنایی دارند.جمالتی که به ما گفته میشود

از آنجا که جامعه معمول شنوایی را یک امتیاز و برتری میداند، بارها و بارها دیده و شنیده میشود که افراد شنوا رو به
ما ناشنواها میگویند: »خدا شفا بده« و »خدا به شما کمک کنه« و »امیدوارم مشکلتون حل بشه!«
از اولین سوالهایی که فرد شنوا از ما می پرسد این است: »چرا ناشنوا شدین؟«، »درمان نمیشه؟« و حس بیگانگی و
غیرعادی بودن به ما منتقل می کنند. یا افرادی که میخواهند مهربان باشند میگویند: »دل ناشنواها پاک است!« با این نوع
نگاه و این جمالت بارها در زندگی روبرو میشویم. همیشه به ما القا می شود که ما مشکل داریم و من برای پیدا کردن این
مشکل تصمیم گرفتم بیشتر و بیشتر به ریشه ی مشکل بپردازم.
چهار سال پیش یک بازیگر شنوا، خانم کتایون ریاحی که یک موسسه ی خیریه راه اندازی کرده و از پزشکانی که عمل
کاشت حلزون انجام میدهند حمایت میکند، در یک سخنرانی گفت: »امیدوارم یک روزی برسد که هیچ فرد ناشنوایی وجود
نداشته باشد«. سخنانی از این دست بسیار آزارنده است . انگار که ما ناشنوایان مزاحم جامعه ی شنوا هستیم.
هر وقت در تلویزیون و فضای مجازی و روزنامه و مجله گفته های مردم و اظهار نظرهایشان درباره ناشنواها را می بینیم
متعجب میشویم. مثال یک فیلم کوتاه که در آن یک دختر کوچک با زبان اشاره صحبت میکرد در اینستاگرام منتشر شده
بود. ببیندگان شنوا نظر داده بودند: »انشاالله روزی برسد که مشکلش کامل حل بشه مثل بقیه مردم راحت زندگی کنه« اولین
سوال من این بود که کدام مشکل؟ دختری ناشنوا با زبان اشاره صحبت میکند و این نشان دهندۀ چه مشکلی است؟ احتمالا
فرد شنوا حرف او را متوجه نمیشود چون زبان اشاره بلد نیست . پس یک تفاوت زبانی در اینجا مطرح است و این امر
مثلا با زبان بشاگردی، باعث شده که بیننده ی شنوا حرف دختر بچه را متوجه نشود. فرض کنید اگر دختربچه شنوا بود و
یکی از زبانهای کمیاب در ایران صحبت کرده بود. آنوقت نگاه بیننده چه فرقی داشت؟
دومین سوالی که برایم ایجاد شد این بود که چرا نوشته مثل بقیه مردم راحت زندگی کند؟! مگر با زبان اشاره حرف زدن
چه ایرادی دارد که فکر کرده ما مثل بقیه راحت زندگی نمیکنیم؟
در ویدئوی کوتاه دیگری گریۀ نوزاد ناشنوای کاشت حلزون شده با مادر شنوا دیده میشود. این فیلم بارها در اینستاگرام و
شبکههای دیگر منتشر شده و افراد زیادی نظر دادند که چه عالی! کودک ناشنوا تبدیل به کودک شنوا شده است. درحالیکه
واقعیت ندارد و عمل کاشت حلزون فقط یک جراحی است نه تغییر هویت ناشنوا به شنوا.


1
دانشجوی ناشنوای دوره دکتری زبانشناسی و پژوهشگر زبان اشاره ایرانی
 
 

بسیاری از شنواها در اولین برخورد با ما می گویند: »ناشنواها خیلی باهوش هستند«. این هم حرف عجیبی است. چرا فکر
میکنند فقط ناشنواها باهوش هستند؟ مگر شنواها باهوش نیستند؟ کال معنی باهوش بودن چیست؟ مطلبی در مجلهای چاپ
شده بود درباره یک اپلیکیشن جدید برای ناشنواهایی که عمل کاشت حلزون انجام داده اند. شخص مخترع در تبلیغ اپلیکیشن
خود در مجله گفته »آنهایی که سیستم کاشت حلزونی استفاده میکنند به شدت باهوش هستند«! آیا تکنولوژی یعنی سمعک و
کاشت حلزون فرد را باهوش میکنند؟ اگر باهوش میکنند چرا خود شنواها کاشت حلزون نکنند تا بیشتر باهوش بشوند؟ و
در جای دیگری نوشته »باید برای شنوا کردن این بچه ها تالش شود تا مسیر زندگیشان تغییر کند. یک بچه ی ناشنوا، کل
مسیر زندگیاش غیر عادی میشود«! لازم به ذکر است که کاشت حلزون، حتی با پیشرفت های خوبی که در این مسیر رخ
داده است، هیچوقت فرد ناشنوا را به یک شنوا تبدیل نمی کند. تجربۀ زندگی یک فرد کاشتی همچنان بیش از آنکه به تجربۀ
فرد شنوا شبیه باشد به یک فرد ناشنوا شباهت دارد.
چرا مسیر زندگی ناشنوا را غیرعادی عنوان میکنند؟ چرا میگویند »پسرم را به مدرسه عادی فرستادم«؟، یا به ما میگویند
»حتما با افراد عادی در ارتباط داشته باشید!« درحالیکه منظورشان از عادی شنواست.

 

 

نوزاد ناشنوا ممنوع!

خیلی وقتها در تلویزیون و روزنامه و مجله و فضای مجازی نگاه منفی به جامعه ی ناشنوا را تبلیغ می کنند. مثلا پزشکان
تالش میکنند تا زوج ناشنوایی را که میخواهند ازدواج کنند از ازدواج منصرف کنند. همه میگویند »چه کار کنیم فرزند
ناشنوا نداشته باشیم؟«. سالها پیش در روزنامه ی اطلاعات مطلبی چاپ شده بود با تیتر »ازدواج زوج ناشنوا خطرآفرین
است.« همچنین با اینکه سقط جنین در ایران قانونی نیست و فقط درمورد بیماری و نقص عضو اجازه ی سقط جنین داده
میشود، اگر تشخیص جنین مبتلا به ناشنوایي پیش از هفته 19 بارداري تایید شود، با رضایت خانواده مجوز سقط صادر
ميشود. زیرا ناشنوایی را یک بیماری میبینند.
افراد ناشنوا از خود می پرسند مگر ما مزاحمتی برای آنها ایجاد کرده ایم؟ آیا ما ناشنواها جای آنها را روی کره ی زمین تنگ
کرده ایم؟
این شیوه ها یادآور روشهای فاشیستی در زمان جنگ جهانی دوم است که معلولان و ناشنواها توسط نازی ها کشته میشدند.
در آن زمان پسران ناشنوای آلمانی توسط نازی ها وازکتومی شدند تا در آینده نتوانند بچه دار شوند. البته این نوع عقیده که
نقض حقوق بشر بوده است محکوم شد و ادامۀ این روش متوقف شده است. اما شبیه این ایدئولوژی هنوز هم در شاخه ی
پزشکی و در زمینه ی شنوایی شناسی و ژنتیک احساس میشود . این نگاه های منفی و ضدانسانی به جامعه ی ناشنوا یادآور
همان افکار اصلاح نژادی در تاریخ است.
بیشتر این واکنش ها و رفتارها و اظهار نظرات ناشی از یک دید محدود به مفهوم “انسان کامل” است: هرکس توانایی
شنیداری، دیداری و حرکتی دارد، یک انسان کامل است و به افتخارش شادی میکنند ولی بدون یکی از این حواس همه عزا
میگیرند و دل میسوزانند.
این روزها از خودم می پرسیدم که چرا ما افراد جامعه ای که زیاد دیده نمی شود، مشکالت را پذیرفته ایم؟ چرا باید بپذیریم
که ما مشکل داریم؟ چرا باید ما »غیرعادی« باشیم و آنها »عادی« باشند؟
متاسفانه افرادی هستند که به حواس پنج گانه )بینایی و چشایی و شنوایی و بسایی( استناد کرده و انسان کامل را بر این اساس
تعریف می کنند. اما این افراد حس مهمی را فراموش کردهاند. آن هم حس آگاهی و درک انسانی است که به واسطۀ آن
متوجه میشویم چقدر این انسان ها ناقص و غیر کامل هستند.

 

 

آگاهی و محیط اجتماعی

در مورد اثرات کمبود آگاهی در زندگی می توانیم مثال پرورش و نگهداری از گیاهان را بگوییم. اگر یک گیاهی را در
خانه بگذاریم بدون اطالعات کافی و بدون آگاهی از میزان نیاز گیاه به آب و نور و دمای مناسب، ممکن است گیاه خشک
شود یا عمر کوتاهی داشته باشد و این تقصیر گیاه نیست. بلکه تقصیر عدم آگاهی در محیطی است که گیاه را در آنجا
کاشته اند. بخشی از کسب آگاهی و اطالعات به مسئولیت پذیری برمیگردد. ما در زندگیمان باید درمورد خودمان و دیگران
مسئولیت پذیر باشیم و یکی از موارد مسئولیت پذیری این است که آگاهی کسب کنیم.
خیلی از آدم ها برای »کمک« به جامعه ی ناشنوا تلاش میکنند که ما را »نجات بدهند« بدون اینکه از ما سوال کنند واقعاا
خواسته های ما چیست. درخواسته ای ما را یا اصلا متوجه نمیشوند یا رد میکنند. مثال به خواسته ای ممکن و ساده ای مثل
زیرنویس برای برنامه های تلویزیونی یا استخدام مترجم زبان اشاره بی توجهی میکنند. در عوض خواسته ی خودشان را به
ما تحمیل میکنند چون فکر میکنند ما مشکل داریم و باید مشکل ما را با ُربات و دستکش اشاره و تکنولوژیهای پیچیده ی
دیگر حل کنند. و باز اینجا باید پرسید کدام مشکل؟ مشکل چه کسی؟

 

 

تصورات نادرست

تصور شنوابرتری در جنبه های مختلف زندگی افراد ناشنوا تاثیر به جا گذاشته است. مثال تصور اشتباه این است که بدون
شنیدن صداهای خیابان رانندگی خطرناک است. درحالیکه از نظر آماری وقوع تصادف با راننده ناشنوا تفاوتی با راننده
شنوا نداشته است. همچنین قدرت بصری و توان ردیابی اشیاء در محدوده دید پیرامونی در افراد ناشنوا از افراد شنوا بیشتر
است. و رانندگی بیشتر یک فعالیت بصری است. بر اثر این تصورات غلط، یک بار در سال ۱۳۸۴در ایران اعالم شد که
اشخاص ناشنوا حق دریافت گواهینامه ی رانندگی ندارند و رانندگی ناشنواها ممنوع اعالم شد. سه سال طول کشید تا سرانجام
نهادهای غیردولتی ناشنوایان با تلاش زیاد توانستند دولت را قانع کنند که ناشنوایی و رانندگی تناقضی با هم ندارند و این
حق به ناشنوایان برگردانده شد.
اولین بار ناشنوایان در ایران در دهه ۱۳۳۰ توانستند گواهینامه رانندگی بگیرند. هنوز در بعضی کشورهای منطقه ناشنوایان
همچنان حق رانندگی ندارند و گواهینامه رانندگی برایشان صادر نمی شود . در حال حاضر رانندگی ناشنوا در ایران باید با
برچسبی با آرم ناشنوا روی ماشین باشد، ولی در بسیاری کشورها چنین برچسبی ضرورتی ندارد.
آسیب دیگر ناشی از تصورات نادرست، ایجاد محرومیت زبانی است. کاری که کودک ناشنوا توانایی خوبی در آن دارد،
یعنی زبان اشاره را از کودک دریغ میکنند و در عوض کاری که نمیتواند یعنی شنیدن و حرف زدن را به او تحمیل
میکنند. و این عدم تناسب مشکالتی برای کودک ایجاد میکند. درواقع مشکلی که ایجاد میشود دلیلش جامعه ی شنوا-محور
است، که به کودکان ناشنوا فشار میآورند که حرف بزنند یا در جلسات سخت و آزارندۀ گفتار درمانی شرکت کنند چون فکر
میکنند کودک ناشنوا مشکل دارد و باید خودش این مشکل را حل کند! اما واقعیت برعکس است: افراد شنوا میتوانند زبان
اشاره یاد بگیرند ولی ناشنوا نمیتواند یاد بگیرد که بشنود!
تقریبا همه ی اطرافیان فرد ناشنوا با زبان اشاره مخالفت میکنند. پزشکان و معلمان فکر میکنند زبان اشاره برای کودکان
ناشنوا زیانآور است. بدون هیچ سند و مدرکی به کودکان ناشنوا آسیب میزنند و آنها را از زبان طبیعی و راحت خود
محروم میکنند. و این محرومیت مشکالت زیادی برای کودک ناشنوا ایجاد میکند. اینجا هم باز باید بپرسیم وقتی میگوییم
ناشنواها مشکل دارند این مشکل را چه کسی ایجاد کرده است؟

 

سازمانهای متولی امور
سازمان بهزیستی که یکی از متولیان اصلی امور ناشنوایان در ایران است، دیدگاه های نادرستی درباره ی ناشنوایی دارد.
مثال ناشنوایی را در زمره ی بیماری ها طبقه بندی کرده یا وقتی مسئولان بهزیستی در مورد زبان اشاره در سایت ها و
روزنامه ها مصاحبه میکنند حرف های غیرعلمی و نادرست بیان میکنند. این سازمان بسیار ناشنواها را تشویق میکند که به
سمت عمل کاشت حلزون و »درمان ناشنوایی« بروند. کارمندان سازمان بهزیستی که برای ناشنواها کار میکنند زبان
اشاره بلد نیستند، با فرهنگ ناشنوا غریبه هستند و حتی نمیتوانند با ناشنواها صحبت کنند. این که خود کارمندان و کارشناسان
امور ناشنوایان زبان اشاره بلد نیستند، یک طرف، حتی سرویس خدمات مترجم زبان اشاره برای یک مراجع ناشنوا ندارند.
در واقع دسترسی یک ناشنوا به سازمان بهزیستی کامال به بن بست میرسد.
 
تنها نکته ای که توانستند تبلیغ کنند این است که کودک ناشنوا به شنوا تبدیل شود! و در اخبار و گزارش های بهزیستی انجام عمل کاشت حلزون را به عنوان موفقیت برنامه های خود اعالم می کنند:
 -> این کار از سال 86 قوت گرفته است و به خوبی انجام می‌شود، در سال گذشته 2100 مورد عمل کاشت حلزون انجام شده است و با توجه به گران و هزینه بر بودن تجهیزات انجام این عمل، حمایت سازمان بهزیستی و هیات امنای ارزی در این زمینه باعث شده است که خانواده ها با هر سطح درآمد بتوانند از این کار بهره مند شوند.
 
 
درمقابل هزینه های هنگفتی که برای درمان ناشنوایی خرج میشود، به خواسته های ناشنوایان بی اعتنایی میشود. خواسته های
ناشنوایان یکی این است که با زیرنویس و مترجم حرفهای دسترسی کامل به اطالعات و خدمات برای ناشنوایان میسر شود.
ولی این خواسته ها سال هاست با بی عنایتی و بی توجهی کنار زده شده و از طرف دیگر تبلیغ و ترویج و هزینه برای کاشت
حلزون روز به روز بیشتر میشود. درواقع این سیاست به سمت نادیده گرفتن کامل ناشنوایان در جامعه پیش میرود.
بهزیستی و سازمانهای دیگر تنها تمرکز خود را برای ارائه ی خدمات به کسانی گذاشته اند که به سمت شنوا شدن پیش میروند
و ناشنوایانی را که به عنوان ناشنوا در جامعه زندگی میکنند در محرومیت رها میکنند.
هرسال در هفتۀ جهانی ناشنوایان )در ماه سپتامبر( خبرنگاران و کارشناسان سازمان بهزیستی برای عقب نماندن از قافلۀ
بزرگداشت ناشنوایان در جهان، به یاد ما میافتند، مصاحبه میکنند. مشکالت را مطرح میکنند و بعد همه چیز کنار گذاشته
میشود تا سال بعد. گویا به مدت هفت روز به ما اجازه زنده بودن میدهند و بعد باز بر میگردیم به حذف ناشنوایان.
سازمان دیگر، سازمان آموزش و پرورش اسثتنایی کشور است که آموزش کودکان و نوجوانان ناشنوا را مدیریت می کند.
معلمانی که در این سازمان استخدام شده و میشوند همگی شنوا هستند و زبان اشاره بلد نیستند. چطور یک معلم با زبان
طبیعی دانش آموز خود غریبه است و چطور ارتباط عاطفی و ارتباط آموزشی به این شکل ممکن است؟
 
 

مشکل چیست؟

مطابق با ایدئولوژی اصالح نژادی که اوج آن در زمان جنگ جهانی دوم بروز کرد معلوالن و ناشنوایان باید از جامعه
حذف می شدند. عقیم سازی بدون اطلاع شخص در آن زمان روی ناشنوایان انجام شد. این ایدئولوژی شاید دیگر وجود نداشته
باشد اما امروز یک سیستم تبعیض و تحقیر هوشمندانه تر و مبهم تر در جامعه ی ما وجود دارد. طبق این سیستم ناشنوایی یک
»مشکل« است و برای حل یا درمان آن همه ی سازمانها و افراد بسیج شدهاند. کمبود آگاهی عموم از زندگی اقلیت ناشنوا به
این سیستم تبعیض و تحقیر سود رسانده است.
بسیاری افراد وقتی وارد شغل یا فعالیتی میشوند که به جامعه ی ناشنوا ارتباط دارد، به جای آنکه برای کسب اطلاعات
بیشتر به منابع درست رجوع کنند یا با خود ناشنوایان درباره زندگی و اولویت های آن ها صحبت کنند به سراغ روش های کلیشه ای
درمان و دیدگاه »مشکل پنداری« ناشنوایان میر وند. وقتی با مقاومت ناشنوایان مواجه میشوند آنوقت مسئولیت را به گردن
آنها می اندازند: چرا با ما همکاری نمیکنید، چرا خودتان جامعه را آگاه نمیکنید، چرا وارد جامعه نمیشوید، چرا با شنواها
تعامل نمیکنید و سواالتی از این دست.
حال دوباره باید این سوال را پرسید: مشکل از ماست یا از شما؟ پاسخ من این است که در واقع جامعه ی ناشنوا یا اقلیت های
دیگر مشکلی ندارند بلکه گروهی مشکل دارند که نمیخواهند تنوع انسانی را روی کره ی زمین بپذیرند. همانطور که پیشتر
گفتم داشتن حواس پنجگانه به معنای کامل بودن یک انسان نیست بلکه کمال انسان به درونیات و عقالنیت و وجدان بستگی
دارد. ما را با نگاهی برابر و به صورت نوعی از تنوع انسانی ببینید. آنوقت شما یک انسان کامل و با شرافت هستید.
بنابراین مشکلی که باید حل بشود مشکل عدم پذیرش تنوع انسانی است. اگر افراد و گروهها به این پذیرش برسند، آن وقت

ناشنوایان یا گروههای دیگر انسانی مثل گیاهی که در محیط مناسب از نظر نور و آب و هوا قرار گرفته است رشد خواهند
کرد.
اگر مشکلی وجود داشته باشد ناشی از این است که افراد شنوا در مورد ما ناشنوایان قضاوت ها و افکار نادرست دارند. زیرا
تجربۀ زندگی ما را ندارند و به جای تالش برای فهمیدن تجربهی ما تصورات غلطی درباره مفاهیم »سالم«، »عادی«،
»نرمال« و »برتری« دارند. و این تصوراتشان سراسر تناقض است. مثال خیلی از شنواها میخواهند زبان اشاره یاد بگیرند
چون جالب است ولی با داشتن فرزند ناشنوا مخالف هستند! زبان و فرهنگی که توسط جامعه ی ناشنوا به وجود آمده را
میخواهند از ما یاد بگیرند فقط برای لذت بصری خودشان ولی اگر کودکی ناشنوا از این زبان استفاده کند حمایت نمی شود.
ممکن است خوانندۀ این مطلب احساس کند که لحن این نوشته زیادی احساسی است ولی هدف اصلی این بود که از جامعهای
که خود را برتر و کامل میداند و به ناشنوایان بی توجهی میکند گله کنیم و احساس خود را بیان کنیم و بگوییم ما هم هستیم
و ما هم حق داریم حرف خود را بزنیم تا معلوم شود مشکل از کجاست.

خانهاخبارآکادمیارتباطارسال